سفارش تبلیغ
صبا ویژن

آن سوی خیال
" باران می بارد به حرمت کداممان؟ نمی دانم! من همین قدر می دانم باران صدای پای اجابت است و خدا با همه جبروتش دارد ناز می خرد پس نیاز کن "
لینک دوستان

روز مادر یعنی به تعداد همه ی روزهای گذشته ی من


صبوری !

روز مادر بعنی به تعداد همه ی روزهای آینده ی من

دلواپسی !

روز مادر یعنی به تعداد آرامش همه ی خواب های کودکانه ی من

بیداری !

روز مادر یعنی بهانه ی بوسیدن خستگی دست هایی که عمری

به پای بالیدن من چروک شد !

روز مادر یعنی بهانه ی در آغوش کشیدن زنی که نوازشگر

همه ی سال های دلتنگی من بود .

روز مادر یعنی باز هم بهانه ی مادر گرفتن ...
خبرگزاری فارس: برای الهه عشق که کلید بهشت زیر پایش است


به بهانه روز مادر...

پســَر ایرانــی!!
این بار اگــَر زنی زیبارویــی را دیدی ؛
هَوس را زنــده بـه گــور کن وُ خدا را شکر کن برای خلق این زیبایــی!
زیر باران اگــَر دُختری را سَوار کردید ؛
جای شُماره بـه او امنیت بدهید وَ او را بـه مَقصد مورد نـَـظرش برسانید ،
نـه بـه مقصَد مــورد نظرتـان .....!
هنگامـ وُرود بـه هَر مکانی ؛ با لبخند بگویـید : اول شما....
دَر تاکسی ، خودتان را بـه در بچسبانید ، نـه بـه او... بگذاریـد زن ایرانی وقتـی مـَرد ایرانـی را در کوچـه خلوت می بیند ؛ احساس امنیت کند نـه ترس...... ! بیایید فارغ از جنسیَت کمی مَرد باشید ......


[ چهارشنبه 92/2/11 ] [ 5:46 صبح ] [ سیما ]
درباره وبلاگ

نه مرادم، نه مریدم، نه پیامم، نه کلامم، نه سلامم، نه علیکم، نه سپیدم، نه سیاهم، نه چنانم که تو گویی، نه چنینم که تو خوانی… نه آنگونه که گفتند و شنیدی، نه سمائم، نه زمینم، نه به زنجیر کسی بسته و نه برده دینم. نه سرابم، نه برای دل تنهایی تو جام شرابم. نه گرفتار و اسیرم، نه حقیرم، نه فرستاده پیرم، نه به هر خانقه و مسجد و میخانه فقیرم. نه جهنم نه بهشتم، نه چنین است سرشتم. این سخن را من از امروز نه گفتم نه نوشتم، بلکه از صبح ازل با قلم نور نوشتم: حقیقت نه به رنگ است و نه بو، نه به های است و نه هو، نه به این است و نه او، نه به جام است و سبو. گر به این نقطه رسیدی به تو سربسته و در پرده بگویم، که کسی نشنود این راز گهربار جهان را. آنچه گفتند و سرودند … تو آنی خودِ تو جان جهانی، گر نهانی و عیانی. تو همانی که همه عمر به دنبال خودت نعره زنانی، تو ندانی که خود آن نقطه عشقی! تو خود اسرار نهانی. همه جا تو… نه یک جای، نه یک پای… همه ای، با همه ای، همهمه ای. تو سکوتی… تو خود باغ بهشتی، تو به خود آمده از فلسفه چون و چرایی، به تو سوگند که این راز شنیدی و نترسیدی و بیدار شدی. در همه افلاک بزرگی… نه که جزئی… نه چون آب در اندام سبوئی… خود اویی به خود آی تا به در خانه متروکه هرکسی ننشینی و بجز روشنی شعشعه پرتو خود هیچ نبینی و گل و وصل بچینی…. ................................................................ سیما هستم... ماییم و نوای بی نوایی، بسم الله اگر حریف مایی:)
برچسب‌ها وب